[6] A Gray Land [eIran | FA]

Day 669, 13:33 Published in Iran Saudi Arabia by voice
قسمت ششم

سفر دور دنیا


عصر به خیر

قسمت قبلی رو با اشاره به اینکه به سمت جنوب سفر کردم پایان دادم. خب کسی حدس نزد که به کجا رفتم. داستان کامل اینجاست:
یکی از دوستانم که اسمش رو دلایل امنیتی نمیتونم ذکر کنم من رو به مرزهای جنوبی صربستان برد. و ما اونجا پدیده ی غیرعادی ماوراءالطبیعه ای رو تجربه کردیم.
ناگهان همه جا ساکت شد. سکوتی بی سابقه. حتی پرنده ها هم ساکت شدند. زمان متوقف شد. روشنایی تیره شد. غبار همه جا رو فرا گرفت. ضربان قلب ما متوقف شد طوری که انگار به سرزمین آنوبیس (خدای مردگان در مصر) رسیده باشیم.



همسفر من گفت: "نمیتونیم جلوتر بریم. این سرزمین از حیطه ی زمان-مکان خارج هست. ما شهروندان مجازی نمیتونیم در اونجا حظور داشته باشیم. اونجا هیچ جا نیست"

من گفتم: "ولی اونجا چیه؟"

اون گفت: "اونجا هیچی نیست"

- "این سرزمین روزی وجود خواهد داشت و متعلق به ما خواهد بود"

- "برای تاسیس یک کشور عربی داری تلاش میکنی... خب این چیزیه که یک سرزمین قبل از بوجود آمدنش به نظر میرسه.. ما هم میخوایم مقدونیه ی مجازی رو تاسیس کنیم. فقط وقتی عالیجناب ادمین اونجا رو بسازه، اینجا اونجا خواهد بود، اینجا مقدونیه ی مجازی خواهد بود و ما قادر خواهیم بود که به اونجا بریم"

اولین باری بود که یک ناکجا آباد رو میدیدم. الآن مجسم میکنم که آفریقا باید یک ناکجا آباد خیلی خیلی بزرگ باشه، مکانی وحشتناک پوشیده شده از غبار و عدم زندگی. من فهمیدم که مقدونیه ای های مجازی تعدادشون به 200 شهروند میرسه که در اطراف بالکان زندگی میکنن. بیشترشون در بلغارستان و ترکیه، ولی همچنین در کشورهای دیگه مثل صربستان هم هستند. اون مردم رویایی مثل ما دارند، اینکه کشورشون رو ببینند که در این دنیای مجازی وجود داره.



پس از این سفر عرفانی، من به تنهایی به بلگراد برگشتم. درحالیکه همسفرم رو در مرزهای اطراف اون مکان غبارآلود ترک کردم.



به بلگراد رسیدم، وسایلم و جمع کردم. یک بلیط خریدم. پول محلی رو به گلد تبدلی کردم. و با قصد سفر به پرجمعیت ترین کشور جهان، مجارستان،به فرودگاه شلوغ رفتم


-=-=-=
Translated by" Musketeer"