سیاهی آسمون بی دلیل نیست..... ؛

Day 927, 12:48 Published in Iran Iran by Deleted ACC Hosseini

سلام.
یکی از دوستان خیلی خوب که تقاضا کردن اسمی ازشون برده نشه این مقاله رو برام فرستاد که منتشر کنم.
این دوست ما روزنامه ندارن و ترجیح دادن که روزنامه نداشته باشن امیدوارم از خوندن مقاله ی زیر لذت ببرید، من حقیقتا لذّت بردم 🙂



-



روز که از در خونه اومدم بیرون ، همه جا انقدر شلوغ بود که تعجب کنم. با اینکه روز بود ولی انقدر هوا غبار داشت که شب جلوی چشمات بیادهر کسی یه سمتی می دوید و هر کسی هواری میزد. فکر کردم قیامت شده و باز من خواب موندم. اما هر چی بیشتر به خودم تلنگر میزدم ، کمتر باورم میشد که خوابم. به خیابون که رسیدم ، یه عده ای پلاکارد به دست ، شعار مرگ بر اصلاحات سر داده بودند. زیر پلاکارد رو به زور خوندم که نوشته بود از طرف جمعی از اصلاحاتی ها... کمی گیج بودم ، چون همین مردم رو دو سه روز پیش دیده بودم که یقه درانی میکردن تو صف اصلاحات..

با بهت جلو رفتم و دیدم یه آشنایی از کنارم رد شد ، چهره ش شکسته بود ولی هنوز هم میشد فهمید که رئیس مجلسه. دل و دماغی نداشت تا حال و احوالی کنیم.. فقط گفت: (( حالم بده ، می خوام استعفا بدم ، می خوام برم و نباشم)) ... جوابی نداشتم بدم و دستی رو شونه هاش گذاشتم و رفتم.



کمک کم داشت باورم میشد که سیاهی آسمون بی دلیل نیست که یه عده هر چی از دهنشون در اومد به .... گفتن و بلند بلند قهقهه می زدن و تهدید می کردن. ترسیدم و دور شدم ولی هر چی شتابم رو بیشتر کردم ، باز هم می شنیدم که فحشاشون رکیکتر و تهدیداشون پررنگ تر میشه ولی یه آه انقدر سوزنده بود که کل هواسم رو کشید سمت خودش. جلو تر رفتم و دیدم رضاست ، حال و احوالی کرد و گفت: (( رمقی ندارم ، دار و ندارم حراج.... نمی خری؟))...

هنوزم باور نمی کردم و چشمام رو می گردوندم تا نبینم آبرو بری ها ، سیاهی ها و تیره دلی ها و کینه های مردم ایرانم رو. ولی وقتی به دکه روزنامه فروشی رسیدم خوب دیدم که همه تیتر زده بودن << آهای ..... بدوئید که زدم بر طبل بی عاری!!>> .... آروم سرم رو بین دو دست بستم گرفتم شاید سنگینی تلخی روزگارم سبک تر بشه....

ولی با دستی بسته می نویسم:
تو برو و استعفا بده ... من هستم و از خوبی هات میگم ، حتی اگه شد برای 1 نفر. شاید اون یه نفر جای خالی تورو بعدها پر کرد...
تو برو و خاطرات خوب و بدت رو حراج کن ... من می مونم و خاطرات خوبت رو با افتخار فریاد میزنم..
تو برو و فریاد مرگ بر اصلاحات سر بده ... می می ایستم و میگم : اصلاحات اصلاح شده خون تو رگ ایران میدوونه ، به همون اندازه که لیبرال و سبز و امید و نهضت خون دادن..
تو برو و به آتیلا و پژمان و اشکان و فریبرز و آرین و ... ناسزا بگو... من می مونم و برای تک تک این افراد امیدم رو گرو میزارم واسه هر تازه واردی..
و تو برو و محکم تر بر طبلت بکوب .. ولی می شینم و سکوت می کنم. لبای بسته من منتظر دستای خسته تو می مونه..



ختم کلام:
با همه بضاعت کمم ، تمام تلاشم رو کردم برای آروم کردن خیلی از شما ها... و برای اینکه بهتون بگم یه جامعه آزاد و قدرتمند همونقدر که افشاگری می خواد ،چندین برابر صبر و بردباری می خواد.. اگه هم صدا می خواد صدای مخالفم می خواد ... اگه روز می خواد شبم می خواد... تمام تلاشم رو کردم شاید بتونم 1 روزنامه با فضای مسموم کمتر بیاد بیرون ولی نشد ، اومد بیرون و توش دیدم یا به من دروغ گفته شده یا به شما.....

اما افسوس که نتونستم ، نتونستم ، نتونستم.....

ولی هنوز امیدوارم به تک تک شما





با آرزوی موفقیت و سربلندی برای همه ی شما 🙂
باز هم تکرار می کنم یک عزیز این مقاله رو نوشتن به خاطر این عزیز و به خاطر اینکه نشون بدید جو آرام بهتر از جو مغشوش هست این مقاله رو بدید بقیه هم بخونن.

سربلند باشید