افسانه ی مولتی ای که حرف میزد
![Iran](http://www.erepublik.net/images/flags_png/S/Iran.png)
Ramsin Aghasi
روز اول :
ما زود به دنیا اومدیم . مادرمون مارو سقط کرد . در واقع اون همه ی مارو سقط کرد . اون منو دوست نداشت ، ازم مراقبت نمیکرد ، باهام حرف نمیزد . من حتی نمیدونم اون کی بود ، چون منو از لیست دوستاش پاکم کرد . احتمالا من ماحصل ناخواسته ی یک خوشگذرونی توی دیسکو بودم . نمیدونم ...
ولی خوشبختانه من یه پدر پیدا کردم . خیلی خوشحال بودم که پیشش هستم . پدرم یک تکنیسین متخصص کامپیوتره و 12 ساعت در طول روز مشغول ساختن ایمیل های الکیه . اون کسی بود که ایمیل من و همه ی اطلاعات مربوط به من رو درست کرد . اون آدم خوبیه ، حداقل من اینطور فکر میکنم .
برخلاف 99 تا برادرم که صداشون در نمیومد ، من سعی کردم دنیای اطرافم رو جستجو کنم .
من دیده ام که چه جوری بچه های دیگه تو کشورای دیگه بزرگ میشن .
چه جوری زیر نظر رفقاشون شروع به کار میکنن .
من از پدرم پرسیدم چرا من نمیتونم یه کیبورد داشته باشم ، چرا نمیتونم مثل بقیه ی بچه های دنیا کار کنم . اون عصبانی شد و گفت :
اه ، ببین ! یه مولتی سخنگو ! تا الان اینجوریشو ندیده بودم !
و گفت ، من نباید کار کنم ، چون ولنسم کم میشه ، ولی من ولنس رو برای سفر و جنگ نیاز دارم . همچنین گفت : که من درآمدم رو از دست میدم اگه کار کنم ، پس بهتره اصلا کار نکنم ، من فقط باید تو شرکتش بمونم تا اون فیکس 10 کارگر داشته باشه تا بیشترین کارایی و تولید محصول رو داشته باشه . پدرم گفت هرچقدر کمتر کار کنم اون بیشتر میتونه پول در بیاره .
- پس اگه من کار نکنم چه جوری تجربه برای زندگیم کسب کنم ؟
بعدها اون برام توضیح داد که پیشرفت کردن برای من هیچ سودی نداره ، چه تمرین چه کار ، چون در هر صورت من چند روز دیگه میمیرم ، شاید چند ساعت دیگه ، بستگی به چکش بن شدن داره .
ازش پرسیدم چکش بن شدن چیه و اون گفت : " خواهی دید " . من یه چیزو میدونم ... من نمیخوام بمیرم . ولی اون منو از زمین نبرد پرت کرد بیرون .
اون گفت که من باید بوداپست رو از دست مجارها آزاد کنم . من نمیدونم بوداپست کجاست ، و چرا باید آزاد بشه ، ولی خوشحال بودم که بالاخره میتونستم کاری بکنم . پدرم بهم گفت که من هربار میتونم به اندازه ی سه ضربه دمیج بزنم . منم اینکارو کردم ، شش بار . من زخمی شده بودم و باید راه بیمارستانو تنهایی پیدا میکردم . اون منو توی میدان نبرد جا گذاشته بود ، چون باید حواسش به بقیه ی 99 تا برادرم هم میبود .
من از پدرم پرسیدم چرا این همه بچه دارن میجنگن ؟ ولی اون جواب نداد . من باز پرسیدم چرا اون با اسلحه ی کیفیت 5 میتونه بجنگه ولی من با یه اسلحه ی کوچولو نمیتونم بجنگم ؟ ولی باز جواب نداد .
من پرسیدم چرا من آواتار ندارم ؟ ( البته هیچکدوم از 99 تا برادرم ندارن ) ولی اون گفت که آواتار خوشگلاش دو هفته پیش تموم شدن و خیلی دردسر داره که توی گوگل آواتار پیدا کنه و دانلود کنه و ذخیره کنه و دوباره بیاد فقط به خاطر دو روز اونارو آپلود کنه و وقتش رو هدر بده .
- بابا ، اگه قراره من بمیرم حداقل به احترامم روز مرگم برام آواتار بزار .
روز دوم
بابا بهم امروز غذا نداد ، گفت خیلی گرونن .
من امروزم نتونستم تمرین کنم ، بابام عصبانی بود و هی داشت به خاطر کپچا ها داد میزد . کپچا چیه ؟
بابا باز منو فرستاد تا بوداپست رو از دست مجارا آزاد کنم . من باز زخمی شدم ولی برای اون مهم نبود ، ولی باز خودم بیمارستانو پیدا کردم ، بابایی ! من حالم اصلا خوب نیست .
من از پدرم پرسیدم معنی زندگی چیه . اون گفت یک بازه ی زمانیه بین اکس پی صفر و 36 . فکر کنم داشت شوخی میکرد . آخه خودش 4444 اکس پی داره ، که از 36 خیلی بیشتره .
روز سوم
پدرم بهم گفت که دوباره زمانش رسیده . اون دوباره منو فرستاد بوداپست . چرا این مجارا نمیخوان آزاد بشن ؟ من با تمام وجودم به دیوار مشت زدم ، همونطور که پدرم گفته بود . بالاخره بابام لبخند زد . اون گفت : وروجک کوچولو ، تو امروز 10 گلد برام درست کردی ، من احتمالا فقط برای یک روز انتخابات لازمت دارم . اون یه پول لهستانی رو از بازار ارز به اندازه ی 5 گلد خرید و خیلی خوشحال بود ، ولی نمیدونم چرا . آخه 5 گلد از یه پول لهستانی خیلی بیشتره ولی هنوز خیلی خوشحال بود .
بالاخره من آواتار دار شدم . روش نوشته بود به فلانی رای بدید ، فقط دو رنگ پس زمینه داشت ، ولی حداقل رنگی بود و من دیگه مجبور نبودم لخت بجنگم .
فردا از پدرم میپرسم چطوری میتونم روزنامه داشته باشم ؟ من دیدم که پدرم یه سازنده ی جامعه ی خیلی بزرگه . اون کلی جایزه داره . منم میخوام مثل اون باشم !!!
و میخوام بپرسم چه جوری میتونم آواتارمو خودم انتخاب کنم ؟
میخوام بپرسم چرا پولمو گرفت و چه جوری میتونم پول داشته باشم ؟ میشه که من یه روز یه خونه ی کیفیت یک داشته باشم ؟ چرا من نمیتونم کار کنم ؟ بابایی ، میشه من یه روز کاندید ریاست جمهوری بشم ؟
روز چهارم
امروز دیدم بابام مرده و زیر اسمش یه نوار قرمزه . همه ی برادرا و خواهرام هم مرده بودن . اون آقایی که همه ی خونواده ام رو کشته بود بهم یه لبخند زد و گفت :
- اه ببین ! یه مولتی سخنگو ! هیچوقت همچین چیزی رو ندیده بودم !
اون برام آرزوی خوشبختی کرد . حالا چه بلایی قراره سرم بیاد ؟
این داستان رو یه بنده خدای صرب در اوج جنگای پاکسازی مجارستان نوشته بود تا به لهستانیا التماس کنه تقلب رو بس کنن !
این مقاله رو روز انتخابات نوشتم تا یه خواهشی بکنم . دوستان گرامی ، از مجلس فعلی چهار نفر بن شدن ، باور کنید مدال مجلس ارزش این کارارو نداره ، اگه شما نرید ، یکی لایق تر از شما میره تا قبل از شروع خرتوخر ورژن 2 یه فکری به حال مملکت بکنه . توروخدا به خاطر کشورم که شده نکنید اینکارو ! از ما گفتن ...
http://www.erepublik.com/en/article/fairy-tale-about-a-talking-clone-1354103/1/20
Comments
vote
& 1st 😃
v
lol v
خیلی باحال بود
خیلی قشنگ بود.
جالب بود
رأی
وزارت اطلاعات و انتخابات مجلس http://www.erepublik.com/en/article/-1-1[..]/1/20">http://www.erepublik.com/en/article/-1-1[..]/1/20
اشکم دراومد
واقعا عالی نوشته شده بود!!
راستی یک تشکر ویژه هم از میلاد راکسیتا به خاطر ادیتور عالیش ...
خیلی قشنگ بود
راست میگن دیگه واقعا ارزش مولتی بازی رو نداره هم به کشور ضرر میزنی و از همه مهمتر هم به خودت
حیف اون همه وقت نیست که سر مولتی های جون جونیت میذاری؟
بامزه بود
عالی بود
رای و آبونه
ممنون
من به خودم قول می دم که دیگه مولتی ...
یه لحظه جو گرفت منو
من که مولتی ندارم
عالی بود
بسیار زیبا
V + S
خیلی قشنگ بود
راي
و
آبونه
این کاره ای هستی برادر
http://www.erepublik.com/en/article/-917[..]1/20">http://www.erepublik.com/en/article/-917[..]1/20
لطفا نگاه کنید
v & s
VS
کسی اکانت ارزون نمی خواد
Hi,
Although I do not speak Persian langauge, I am happy to see the translation of the article aboult the Little Clone.
I hope you will enjoy it.
montaigne
@ montaigne :
Keep up the good work ! I want to see where the story will end .
عالی بود داداش بازم از اینا بده
عالی بود
ممنون
V
ممنون
عالی بود
مرسی
خیلی قشنگ بود
واقعا عالی بود
اشکم در اومد،دستت درد نکنه
vite🙂)
sup😁
قشنگ بود
حالا منم یه مولتی ام 😕
@ LoRd D :
دانیال تو چشات در نیومد ؟! همیشه اشکت در میاد :دی
v & s
عالی بود
رای و آبونه
اشكم در اومد
خیلی باحال بود
😃
آخی
بیچاره
🙁
vote and sub
رای
واقعا قشنگ بود
voted
vote
باید به جای "اون آدمی که تمام خانوادم رو کشته بود لبخند زد وگفت" باید میگفتی :
"اون دیکتاتور پول دوست و زورگویی که خانواده ام رو قتل عام کرده بود با عصبانیت سرم عربده کشید و گفت"
:دی
خیلی باحال بود
@ S.MOHSEN :
عزیز دل برادر ، مطلب ترجمه است ها ! ء
خیلی ممنون
نمی دونستم مولتی اینقدرفایده داره، کلی خندیدم
🙁(
😃
v