***موسی و شبان***
11Julius11
سلام به همه هموطنان گل گلاب
امروزم می خوام وسط این گیر ودعواهای مملکت یک شعر طنز بذارم امیدوارم حوصله کنید و بخونید و لبخند به لبتون بیاد
خوندنش خالی از لطف نیست
موسی و شبان
دید موسي آن شبان را پشت رل
آمده در شهر و میراند اتول
از تعجب باز ماند او را دهان
گفت اينجا در چه کاري اي شبان؟
حيف آن صحرا و کوه و دشت نیست؟
در سرت اندیشهی برگشت نیست؟
در فراق بوي جاليز و علف
عمر تو در شهر خواهد شد تلف
حيف ِ گاو ِ شيرده، سرشيرِ ناب
شير شهري نيست جز مخلوط آب
تخممرغ شهر دارد طعم خاک
مرغ شهري را پهن باشد خوراک
آن شبان گفتا که لطفاً اینقده
پند کمتر گوی و اندرزم نده
روستا مرحوم شد، ده سکته کرد
صورت سبزه ز غصه گشته زرد
غرق شد جاليزها در ديپرشن
دانه شد پنهان به زير خاک و شن
چشمه يادش رفته که دارد وجود
ظاهراً الزايمر از سرچشمه بود
باغ ميوه مثل قبرستان شده
گاو شيري پاک بيپستان شده
جز گروهي پيرمرد و پيرزن
کس نمانده در ولايات وطن
کس نمانده توي ده نزديک و دور
غير آخوند و مريض و مردهشور
بنده هم قيد ده خود را زدم
با اميد حق به تهران آمدم
پس مسافرکش شدم مثل همه
میروی جائی بگو وقتم کمه
گفت موسا میروم میدان تیر
هرچه میگیری ز من کمتر بگیر
گفت چوپان میبرم مفتی ترا
میرسانم هرکجا گفتی ترا
در عوض در بارگاه کبریا
یک کمی از بهر من مایه بیا
هست پيکانم قراضه جان تو
ناظر کارش بود چشمان تو
پس بگو از قول من با ذات حق
اگزوز من تازگیها گشته لق
همچنين خواهم که الله الصمد
نو کند از بهر من کاسه نمد
این چراغ دست چپ هم فیالمثل
هست کار ایزد عزوجل
گر نماید یک کمی نورش زیاد
از خدا دارم تشکر. تنکس گاد
پس بگو با آن خداوند جلیل
مشکلاتی باشدم از این قبیل
ایهاالموسای الله معک
دارم از بهر خدا آچار و جک
تو بگو با او به آکسنت عرب
پنچرالسوراخو لاستیک العقب
الذي تعویضکم لاستیکنا
واجب اليزدانو کار نيکنا
فی الاتوماتیکه جعبه دندهکم
الذين او خدا، من بندکم
گفت موسا من نميفهمم ترا
فارسي صحبت بکن بهر خدا
تو عرب را ميکشي با اين زبان
کس نميفهمد چه ميگوئي جوان
مثل آدم با زبان مادري
گفتگو کن با همان لفظ دري
شد شبان شرمنده از آن زر زدن
اکسکيوزمي گفت و آمد در سخن
گفت خواهش کن از آن یزدان پاک
یک کمی بنزین بریزد توی باک
همچنين جز حضرت پروردگار
نيست در اطراف من تعميرکار
تو بگو با حضرت والاجناب
من شده شمع و پلاتينم خراب
گر خداوندم کند آن را عوض
ميدهد مخلوق خود را کيف و حظ
گفت موسا این سخنها نیک نیست
بچهجان یزدان که میکانیک نیست
هست لاستیکت اگر پنچر درک
حق تعالا را چه با لاستیک و جک
اینچنین رفتار تو خیلی بده
هی به رب العالمین دستور نده
گر که هستی دلخور از رانندگی
لااقل قاصر نشو در بندگی
بلکه خیلی با تواضع با ادب
از خدا چیز مهمی کن طلب
آرزو کن تا روي لسآنجلس
گو خداوندا به فريادم برس
گو خداوندا کمي حالم بده
پول ساتهلايت و کانالم بده
من شبانه روز با ژست و ادا
روي آنتن ميروم پر سرصدا
ميدهم پيوسته ايران را نجات
بيخ دشمن ميزنم با ساتهلايت
وحی آمد سوی موسي از خدا
فیلم کردی بندهی ما را چرا
ما عطا کرديم او را آنچه خواست
ليک اين کاري که کرديم اشتباست
بینوا در شهر خود راننده بود
لااقل یک کار مثبت می نمود
توی آن بدبختی و آن هیر و ویر
میرساندت لااقل میدان تیر
ساتهلايت گفتي هوائي شد طرف
شاد از اين رهنمائي شد طرف
پس فرستاديم کاليفرنيا
تا بگيرد از نخودهاي سيا
صبح و شب برنامهپردازي کند
عمهي خود را ز خود راضي کند
پس تو از برنامههایش حظ بکن
راه را ضمناً پیاده گز بکن
Comments
جالب بود
vote
ای بابا اینجام که اول شدم :دی
زدی تو کار اول ها😃
😁))
خخخخخخخ
عالی بود
ایول
خونواده ای خندوندی
😁))
nدی :
🙂
حالی بردیم
😁))
واقعا عالی بود ایول
از شعر بدم میاد خواستم نخونم که یه دفه دیدم شعرش شعره واقعا
O7
v
v
:دی
کس نمانده توي ده نزديک و دور
غير آخوند و مريض و مردهشور
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چندتا بیت دیگه هم بود دیگه حسش نبود بذارم ولی در کل اول فقط وت دادم دیدم توی کامنتا خیلی تعریف کردم رفتم خوندم خیلی باحال بود ممنون
😁
اول
قشنگ بود
ولی من این شعرو یه جور دیگه شنیده بودم
پایانش فرق داشت
🙂
اصلش همین هست یک شاعر دیگه ای یک قطعه بهش اضافه کرده اما ترجیح دادم اصلش رو بذارم با پایان خودش
خوب بود
دستت درد نکنه خیلی خندیدم
😁))
خخخخخخخخخخخخخخخخ
v