چند سال گذشت

Day 2,718, 06:00 Published in Iran Israel by Red SP Goat

چند سال گذشت.
چند سال قبل در چنین روزی
یکی از اعضای قدیمی بازی منو سر یک پروژه دید و شروع کرد به تعریف کردن از یک بازی اینترنتی با چند هزار کاربر و اینکه این بازی خوراکه خودته و شروع کرد تعریف کردن از اریپ
آتیش به قبرش بباره که این کار رو حیوون با حیوون نمیکنه و اون حیوون با من کرد
اون نامرد بدترین کاری رو که میشد با یک جوون کرد رو با من انجام داد و من با ایریپابلیک آشنا شدم
وقتی اومدم تو بازی قرار گذاشتیم کسی منو نشناسه و پشت صحنه فعالیت داشته باشم
دم اون خدابیامرز گرم که همه چیز رو یادم داد
وقتی دیدم که تو بازی چه ادم گنده ای هست برام خیلی محترم شد
منو به خیلی ها معرفی کرد

به محض ورود اومدم تو مدیا و ومقاله تازه وارد ها رو خوندن و از همون اول به حرکات تیمی و انتشار مقاله علاقه مند شدم

یواش یواش مقاله دادم و با خیلی ها اشنا شدم
طوری که حدود بیست درصد از بچه های اونموقع منو میشناختن
ی مدتی تو اعتماد ملی بودم ی مدت مافیا دلپی سبز مهر نهضت جنگل ناسیونال و...
تلخ و شیرین زیاد داشتم
بچه هایی بودن که با سن کم عزت نفس زیادی داشتن
و آدم های گنده ای بودن که با سن زیاد شرافتی نداشتن و از هیچ حرف و فحش و دروغ و افترا کم نمیذاشتن
هر کس دنبال خودش تو اینجا میگشت و من خودم رو مغز متفکر با ایده ایی میدیدم که بهش احترام گذاشته میشد
تا اینکه تو یکی از مقاله هام با یک نفر بدجوری دهن به دهن گذاشتم و حتی باهاش قرار دعوا هم گذاشتم
منتظر بودم که حزب و دوستام بیان پشتم ولی همه از اون فرد میترسیدن
ترس؟؟
چیزی که من نمیدونستم چیه
دیدم که اونایی
که قشنگ حرف میزنن
خطرناک تر
از اونایی
هستن که فحش میدن
دیدم که ادم بد ها اینجا بازنده نیستن بلکه پیروز هم هستن
پس منم بد شدم
هفته ای یک برنامه برای یکی از دشمن ها میریختم و میدادم تا اجراش کنن
طی چند ماه دشمن ها افتادن به جون هم
ما قویتر و فویتر شدیم و از بازی بیشتر از قبل لذت بردیم
تا اینکه قدرت باعث اختلاف با رفیق خودم شد
کاری که با دشمن ها میکردیم حالا با هم کردیم
و یک روز که از خواب پاشدم با پیغام شما طبق قانون ایریپابلیک ... رو به رو شدم
زنگ زدم بهش اول ابراز ناراحتی و بیخبری کرد، وقتی بهش گفتم اگه تودیر تر بیدار شده بودی الان من ابراز ناراحتی میکردم جفتمون زدیم زیر خنده و من مرگ رو قبول کردم و از بازی رفتم
چه استعداد هایی
که سر جنگ قدرت سوخت
چه شب هایی که سر کل کل تا صبح بیدار موندیم
عاشق این بودم که یک حرکتی بکنم و کسی ندونه ، عین این فیلم ها شخصیت پشت پرده باشم

یک سالی گذشت و من با دوستم در ارتباط بودم
حتی گاهی اوقات براش مقاله مینوشتم و اون چاپ میکرد
خوبیش این بود که مشکلات و خیانت ها و مسائل رو به دنیای واقعی نیاوردیم
همیشه هم بهش میگفتم قاتل و اون میگفت من از خودم دفاع کردم
همیشه میترسید که من به بازی برگردم البته خیلی دوست داشت بیام ولی نگران هم بود چون موقعیت خوبی پیدا کرده بود و به قول خودش یکی از بیست مهره ی اصلی بازی شده بود
من دو بار با اکانت نریمان و اسی به بازی اومدم و هر دو بار بن شدم
دفعه اول سر پی تی او کردن یکی از احزاب و دفعه دوم سر مولتی بازی چون هیچی نداشتم و میخواستم سریع خودم رو بالا بکشم
دوستم اینباراصلا گردن نگرفت و زیر بارنرفت منم مدتی بیخیال شدم تا زمان بگذره و یواشکی برگردم
مدتی بود که کیا هفتاد رو ساخته بودم و با نام جعلی کیا بازی میکردم تا قوی بشه

همه چیز کلا عوض شده بود بازی ، بچه ها ، حتی حزب ما
بعد از مدتی دوستم مقاله خداحافظی زد
وقتی داشت میرفت بهش گفتم که من کی هستم
براش انگیزه شد تا برگرده ولی سربازی امونش نداد و از بازی رفت
به یک ماه نکشید که کیا هفتاد هم به صورت مشکوک بعد از یک سال پر کشید و رفت
پس شد انچه شد
واقعا متاسفم که توهمات من رو میخونین
کلا هدف گرفتن کامنت هست
پس از کنجکاوی بیجا پرهیز میکنیم

ایران جاوید
ایرانی سرافراز

احسان
روز2718
1394/2/10

17:10